مشکین چاه. مشکین چه. خالی که در رخ معشوق باشد. (ناظم الاطباء). خالی سیاه همچند جو: جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جوی است دل جو مشکینش دید خر شد و بارم ببرد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 520)
مشکین چاه. مشکین چه. خالی که در رخ معشوق باشد. (ناظم الاطباء). خالی سیاه همچند جو: جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جوی است دل جو مشکینْش دید خر شد و بارم ببرد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 520)
که پری چون مشک دارد. - مورچۀ مشکین پر، نوعی از مورچۀ پردار: سپه آورد رخت، مورچۀ مشکین پر تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر. سوزنی. ، خربیواز. رجوع به همین کلمه شود
که پری چون مشک دارد. - مورچۀ مشکین پر، نوعی از مورچۀ پردار: سپه آورد رخت، مورچۀ مشکین پر تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر. سوزنی. ، خربیواز. رجوع به همین کلمه شود